8/28/10

گل وجودت را بین آینه ها تقسیم کردم

گل وجودت را بین آینه ها تقسیم کردم به هر کدامشان یک گلبرگ رسید.




ستارگان چشمت در روی ماهت جلوه گری میکنند.

سیگار به اندازه عمرش دود میکند.



وصیت کردم جسمم را بسوزانند و خاکسترش را زیر سیگار بریزند.



سرزمین بوسه ها از آبشار گیسوانت سیراب می شود.



در چهار فصل انتظار گل وجودت را می کشم.



خورشید چشمت شب و روز را در کنار هم دارد.



وقتی ستاره چشمت زیر ابر سفید پلکت پنهان میشود من مرد بی ستاره میشوم.



تلاب ماهی گیری آب را زماهی می گیرد.



حضور خشک و غیبت آب باعث مرگ ماهی می شود.



شاکر مولایی

سلماس – ملحم 1380

No comments:

Post a Comment